مناسب برای عید غدیر و سالروز ولایت امیرمؤمنان، علی علیه السلام
حکیمهخاتون آرام آرام پیش آمد و در یک قدمی رسول ایستاد و پرسید:
– آن جانماز را که تربتِ کربلا بود همراهت آوردهای؟!
رسول سری تکان داد. دست کرد توی جیبش و جانمازِ کوچکِ سبزی را بیرون آورد و طرفِ حکیمهخاتون بُرد. حکیمهخاتون جانماز را گرفت و نگاهش کرد و گفت:
– میشود برای من باشد؟! تا همیشه!
رسول سری تکان داد. از سر و صورتش آبِ باران میچکید و شانههاش از شدّت گریه تکان میخورد. حکیمهخاتون نگاهش کرد و گفت:
– حالا برو…
بخشها :
نویسنده | مجید پورولی کلشتری |
صفحات | 72 صفحه |
شابک | 978-600-98199-4-2 |
ارسال نظر
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد