کیمیاگر، داستان جوانی است که بهدنبال کیمیا از این شهر به آن شهر میرود و در پی کسی است تا بتواند علم کیمیا را از او بیاموزد. اما دست تقدیر او را درگیر ماجرایی میکند و در نهایت مس دلش تبدیل به کیمیا میشود. او با دختری به نام نورا روبهرو میشود که شاگرد امام جعفر صادق(علیهالسلام) است. نورا در متن ماجرا، به دربار هارون میرسد و جوان، شاهد گفتوگوی چالشی نورا با دانشمندان بغداد میشود و در نهایت زندگی او دچار تغییر اساسی میشود.
کیمیاگر، نوشته رضا مصطفوی، داستانی است واقعی؛ بر مبنای زندگی و شخصیت بانو حسنیه که ابوالفتوح رازی آن را با عنوان مکالمات حسنیه و یا حسنیه در دربار هارون نقل کرده است. این داستان را انتشارات عهدمانا در 136 صفحه راهی بازار کرده است.
در ادامه، بخشی از کتاب را میخوانیم:
یونس خانه را از پشت پنجره ورانداز کرد. انگار گردی از زمان بر همهجای آن نشسته بود. چشمش افتاد به حوضی که آبش از فرط ماندگی رو به سیاهی میرفت. از کنج حیاط ظرف کهنۀ مسی را برداشت و افتاد به جان حوض، اما حواسش جای دیگری بود؛ به حرفهای نورا…
نورا خیره به آسمان، داشت ستارههای بیشمار را میکاوید.
– یکشب قبل از آمدن این جوان، در خواب دیدم که ستارههای آسمان ریخته بودند توی حیاط خانه. غرق ستارهها بودم که از سمت ماه صدایی به من گفت: «کیمیا را عرضه کن!»
جابر کتاب را بست و بوسید. با تعجب پرسید: «کدام کیمیا؟» میدانست وقتی نورا زبان باز میکند، شنونده که عاقل باشد، میفهمد این زبان وصل به سینهایست مطمئن و پر از دانش.
نورا نگاهی به حیاطی انداخت که با چند ساعت قبل قابل مقایسه نبود.
– بالأخره حیاط این خانه هم از ماتم درآمد!
نویسنده | رضا مصطفوی |
صفحات | 136 صفحه |
شابک | 9- 5- 98199 - 600 - 978 |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد