عطر سیبی که زیر بینیام میگیرد، برم میگرداند به همین جایی که نشستهام مقابل صورتی که دو ابروی در هم دارد و لبی فشرده! نگاهم روی سیب میماند و از خیال در میآیم، درستش این است که بگویم نمیخواهم و نمیگیرم اما دستان معطل ماندهاش را همراه با نگاهی خیره انقدری نگه میدارد که کوتاه میآیم، دست دراز میکنم و سیب را میگیرم اما نه میبویمش و نه حالی برای خوردن دارم به جایش بغض میآید تا روی لبهای لرزانم. چند دقیقه بعد یک لیوان آب میآید مقابلم و چشمان غمدارش خیره میشود و لبم باز نمیشود به نخواستنش، چارهای هم نیست، جرأت ندارم که نگیرمش، زندانبانم حوصلۀ حرف زدن ندارد، اما قید محبت کردن را هم نزده است
بخشها :
نویسنده | نرجس شکوریانفرد |
صفحات | 320 صفحه |
شابک | 978-622-4654-02-1 |
ارسال نظر
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد