_ آقا دختره مُرد؟
_ نه وحید کار خدا افتاد وسط استخر و بعدم حراست برج اومد راه رو بست و بردنش درمونگاه برج! البته داغون بود شاید مُرده باشه، من نایستادم!
_ خاک بر سرش. حداقل اون ماشین کذائیش رو میداد به من بعد خودش رو میکشت.
_ علیرضا تو با یه ماشین مشکلت حل میشه؟
_ نه جوادجان!
_ من کلا دریای مشکلاتم، با ماشین وسط مشکلاتم ویراژ میدم.
بخشها :
نویسنده | نرجس شکوریانفرد |
صفحات | 144 صفحه |
شابک | 978-600-98199-3-5 |
ارسال نظر
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد